یکی بود یکی نبود

دوستان لاکچری من ( 2 )

...........

......

دبیرستان تموم شد رفتیم دنبال سربازی

من و تعدادی شدیم سپاهی دانش و ناف ما را با این شپاهی شدن با معلمی بریدن

ولی بعضی از رفقا شدن سرباز صفر و دوسال تو پادگان ها سربازی راتموم کردن  .

.............

من شدم معلم و اونا وفتن دنبال کارای دیگه .

بعضی تو اداره ها استخدام شدن و بعضی رفتن کارخونه راوند

بعضی رفتن رو قالی 

جوشکار ی

تعمیر یخچال 

کشاورزی 

بنایی 

مرغداری .

تعمیر ماشین ..صافکاری

و کارای دیگه ....

.........

این دوران ادامه داشت تا کم کم رسید به سال 70.

هر کسی دنبال کار خودش بود تا یکیشون یه دستگاه اگزوز سازی اورد 

یه کار گاه درست کرد و چون اگزوز یه کالای مصرفی بود کارش گرفت 

 

یکی بود یکی نبود

دوستان لاکچری من!!! (  1  )

................

ده بیس تا دوس و رفیق بودیم تو کوچه محله که رفتیم مدرسه  ابتدایی 

دبستان را که تموم کردیم چند تاشون ترک تحصیل کردن و رفتند رو قالی 

منم دیگه روزانه نرفتم و متفرقه درس خوندم و الله بختکی دیپلم گرفتم و رفتم سپاهی دانش .

البته بعضی زفقا روزانه درس خوندن و دیپلم گرفتن .

...................

پدر همه ما ها قالی باف بودن و پدر بزرگ ها همه رعیت 

تو خونه های همسایه داری یه اتاق و یه طویله .

اتاق های سیاه و دود زده .

پدر بزرگ ها همه الاغ داشتند و یکی دو تاشون حتی یه خر هم نداشتند که بر گشتن از صحرا علف ها را بار خر کنن و و خودشون کول نگیرند