من و منقلی به نام....(3 )

منقل سوم

......................

روزنامه

.................

سر کوچه یخچال یه بازارچه داشت که چند تا کاسب کار مختلف داشت

حاجی مداحی که سماور تنوره می کرد و اقا علی نجف که شکستنی می فروخت و عرفان که مغاز ه عطاری بقالی داشت .

علی محمد مسگر که مس سفید می کرد و اقا علی اسکناسی که هم میوه می فروخت و هم تابستون ها فالوده برفی .

ولی یه مغازه بود که هم خرازی می فروخت هم لوازم برف کشی و هم قلم و دفتر و کتاب .

مغازه حسن سلمانی خدا بیامرز .

او تنها کسی بود که 50سال پیش تو اران و بیدگل روزنامه می اورد

و با یه گیره اویزون می کرد جلو مغازه .

روروزنامه اطلاعات

....................

روزی چند روز نامه اطلاعات می اورد و یکی 5 قران می فروخت .

یه روز یه 5 زاری را که قرار بود از اقاعلی اسکناسی فالوده بخرم دادم روز نامه خریدم .

اولین جهاد فر هنگی خودم را انجام دادم .

روزنامه ای بود در 20صفحه که صفحه اول همیشه خبر های شاه و شهبانو را می نوشت

صفحه حوادث و اگهی های تجارتی اون طرفدار زیا دی داشت .

....................

دبیرستان پهلوی کاشان که می رفتیم از جلو یه معازه لب کوچه قدمگاه صفحه اول روز نامه ها و روی جلد مجله ها را می خوندیم .

دو تا مجله از همه شیک تر و قشنگ تر بود .

جوانان و اطلاعات هفتگی هر کدوم یک یا دو تومان .اون روز که پول یه ناهار ما می شد تو بازار .

......................

وسط این مجله ها عکس های رنگی خواننده هایی مثل گوگوش و حمیرا و مهستی و هایده یا هنر پیشه هایی که با فوتبالیست های تیم تاج یا پرسپو لیس عکس گرفته بودند .

این عکس ها زینت بخش اتاق های جوانان و قهوه خانه ها بود .

...................

گاهی بابچه ها یکی شریکی می خریدیم و می خوندیم ولی روزنامه نمی خریدیم .

اون عکس های فوتبالیست ها را قیچی میکرد و بر می داشت و من مهستی و حمیرا را و فروزان و بهروز .

گاهی هم مجله سپید و سیاه و تهران مصور می خریدیم که جالب بود .

...............

از سربازی که اومدیم بوی انقلاب بلند شد و روزنامه های اطلاعات و کیهان و رستاخیز توی بورس بودند با تیراز های زیاد .

البته روزنامه رستا خیز ارزون بود و مثل کیهان حاالاکه کاغذش برای شیشه پاک کردن خوب بود و همش از شاه و اعوان و انصارش تعریف می کرد و

حسین شریعمداریش یه نفر کراواتی خوش تیپ بود با صورتی تراشیده .

مجله ای هم چاپ می کردند به نام رستا خیز جوان با کاغذ فرد اعلا از جیب مردم .

.....................

بعد از انقلاب وفور نعمت شد از روزنامه .از چپ و راست و میانه .

روز نامه هایی از راست افراطی تا چپ افراطی از مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق اقلیت و اکثریت تا راه مردم حزب توده .

همه یکی دوسال دلی از عزا دراوردند .

میزان و انقلاب اسلامی .و اطلاعات و کیهان را هر روز می خریدم و مجله امید ایران و تهران مصور و چند تای دیگه .

روزی چند ساعت روزنامه خواندن و غرق در خواندن مقاله ها و از اون طرف غر و لند عیال مربوطه که کتاب خوندنت کم بود که روزنامه هم اومد و مثل هوو به این ها نگاه می کرد و نفرین به اونایی که چاپ می کنند و مردم را از زندگی ور می ارند .

.................................

با فتنه گری مجاهدین خلق که لعنت خدا و خلق بر ان ها باد و ترور ها و جنگ های خیابانی که به راه انداختند ماه عسل این روزنامه ها هم تموم شد و علی موند و حوصش !!!!

همون چند روزنومه قدیمی موند مثل کبریت های بی خطر .

ما هم از تخم روزنامه خوندن رفتیم که رفتیم تا زمان اصلاحات و اومدن

نور چشم ما سید محمد خاتمی .

.................

بهار مطبوعات شروع شد و روزنامه های توس و جامعه و پیغام امروز و حیات نو و ده ها روزنامه دیگه .

و چه روزگاری شد و دو باره گلستانی از مطبوعات .و با اون حقوق های کم چه پول هایی برای روزنامه می دادم و عیال مربوطه دو باره بساط غرو لند و

نفرین بر چاپ کنندگان و تو زیع کنندگان و خوانندگان که بساط منقل روزنامه را در خانه بر پا کرده اند .

..........................

یه روز صبح از خواب بیدار شدیم و دیدیم نه از تاک نشان مانده و نه از تاک نشان .

سعید مرتضوی با داس یکباره سر 18 روزنامه را بریده است و همه ما را راحت .

دو باره ما موندیم و روزنامه اطلاعات و جناب کیهان و چند کبریت بی خطر دیگه .

دیگه شبی چند ساعت روزنومه خوندن تموم شد و نگاهی به اطراف کردیم

فهمیدیم کوچه مون را چند ماه پیش اسفالت کردن .

علی محمد مسلم همساده سر کوچه مون دو ساله مریض هست و رفتم دیدنش

دو تا از همسایه ها مرده اند ..

تقی عسگر پاش شکسته .

نون سنگک شده یکی دو تو مان .

و امیر پسرم رفته مدرسه راهنمایی .

خلاصه دوباره زنده شدم و به اجتماع و خانواده بر گشتم از تصدق سر جناب سعید مرتضوی ایدهم الله تعالی .

.......................

اگه سعید مرتضوی به خاطر کمک در اختلاس ها و حق کشی ها و کار های دیگر میلیون ها نفرین کننده داشته باشه ولی یه دعا کننده داره

اونم عیال مکرمه بنده که تا سال ها می گفت خدا پدر ش را بیامرزه

که در روزنامه ها را بست و این منقل بافور را از خونه ما بیرون برد .

نور به قبرش بباره هر وقت بمیره .

...............

دیگه روزنومه نخریدم و نخوندم مگر سالی چند بار .اونم روزنامه کیهان .

خونه ما خیلی شیشه داره و زود به زود کثیف میشه شیشه هاش

نوبت پاک کردن شیشه ها که می زسه یه رو زنامه کیهان می خرم و می افتم به جون شیشه ها .

نمی دونید چقدر قشنگ با این روزنومه شیشه پاک میشه .

من تجربه کردم افاقه کرده .

..............

اگه شیشه های خونه تون کثیف هست سید علی زواره روزنامه کیهان میاره !!!!

+ نوشته شده در یکشنبه نهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 15:2 توسط جعفر سحابی | نظرات