من و زمستان در روستا

........................

زنانی به جای مردان !!!!!

.....................

نشانه زن یادختر بودن در قسمت ترک نشین روستا را از بستن یایلیق

((روسری مخصوس و بلند ) می شد فهمید .

زن ها تا ریر چانه که گردی صورت اونا را کامل نشان می داد مثل ماه کامل شب چهارده کامل و درخشان .

دختر ها روسری را تا روی دهان .و صورت مثل سیب ابلق گلاب قمصر

به قول ماجو گوهر مثل انار زیر برگی خوشرنگ و نازک و ابدار .

.........................

برف و بوران هر روزه و سوز سزمای استخوان سوز و قطع ارتباط با جاده ماشین رو .تا حد اقل شش ماه .

البته اذوقه از قبیل ارد و سوخت و قند و چای در همه خانه ها بود و

لپه و الو هم فراوان .روعن و کره گوسفندی و شیر و ماست فراوان

روستا بود چند پیر مرد از کار افتاده و بچه های مدرسه و یک سپاهی دانش

نماینده شاه در اونجا و خیل عظیم زنان و دخترانی که عرض کردم دور از شوهران و برادران و پدرانی که برای شش ماه کار به شهر های بزرگ رفته بودند کار های ساختمانی و رفتگری در تهران در شهرداری که با افتخار از ان یاد می کردند .

..................................

روستا سوت و کور و خالی از هر جنبشی و حرکتی .

گوسفندان در اغل ها جا خوش کرده بودند .

زنان دسته های علف خشک شده در که در روی بام ها تابستان انبار کرده بودند از سوراخی که در پشت بام بود به داخل اغل می انداختند و با وسییله اهنی خرد می کردند و پیش گوسفندان می ریختند. با زحمت

روزهایی که برف نمی بارید گوسفندان را برای خوردن اب به لب چشمه ی مقابل مدرسه می اوردند و اگر برف و کولاک بود با حلب اب از چشمه

برای گوسفندان می بردند .

کاری شاق و طاقت فرسا .

.........................

دوشیدن شیر و ماست درست کردن و دوغ و گرفتن کره هفته ای دوبار معمول بود .

بعضی خانه ها قالیچه می بافتند به شکلی بسیار ابتدایی

نقشه که نداشتند به ابتکار خود چیز هایی به شکل حیوانات یا گیاهان می بافتند

قالیچه ها بسیار خشن و بد سلیقه

پشم کوسفند ها را با وسیله ای شانه مانند اماده می کردن و با دوک هایی می ریشتند و در دیگ هایی رنگ می کردند .

همه کار ها را خودشان انجام می دادند.

یکی از کارهای زنان دوحتن لحاف بود که به جای پنبه از پشم داخل اون استفاده می کردند و بسیار گرم بود .

بالش های بزرگی هم به اسم (یاستخ ) درست می کردند نرم و عالی

.........................

زنان و دخترا ن تفریح دیگری نداشتند به جز گوش دادن به را دیو باکو

اذربایجان شوروی ان روز .

اهنگ های زیبای ترکی با ارکستر های بزرگ از اهنگ سازان مهم .

و برنامه ای به نام( عاشیق لر )

چند نوازنده و یک خواننده که داستان های حماسی مثل کور اوغلو

را روایت می کرد و به جای حساس که می رسید نوازندگان اونو همراهی می کردند .

........................

یکی از کار های سخت زنان برف روبی پشت بام ها بود

با چه زحمت و مصیبتی برف های سنگین را از پشت بام ها پارو می کردند .

و با چه حسرتی نگاه به کوه چالداغ می کردند که مسیر عبور پیادگان زمستان بود و منتظر .

زنان منتظر شوهرانی که باید حسرت چند ماه دوری از اغوش انان را داشته باشند .و منتظر سوغاتی و هدیه ای برای انان .

و گاه بدترین سوغاتی که شامل بیماری های مقاربتی بود که از دوری زنان

به اجبار تن به ان داده بودند .

دختران منتظر نامزد هایی که شاید در کوله بارشان در برگشت چیزی به یادگار برای نامزدشان اورده باشند .

و مادرانی که منتظر امدن پسران رشید خود بودند

........................

چه بسیار روزهایی که افتابی بود و زن ها در ان افتاب سرد به پشته های علف روی بام تکیه می دادند و از دوری پسران و شوهران و دختانی که نامزد داشتند از دوری نامزد ها با خجالت و پچ پچ با یکدیگر مویه می کردند و چشمشان به افق بود تا خبری از یار گمشده خود بیابند .

+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۵ ساعت 20:39 توسط جعفر سحابی | نظرات